من با لباس مشکی تان خو گرفته ام
از طینت پلید خودم رو گرفته ام
با قایق شکسته اشک دو دیده ام
بر ساحل عزای تو پهلو گرفته ام
بهر غبار روبی فرش عزایتان
در این دو ماه از مژه جارو گرفته ام
ازیمن روضه های پرازعطر سیب تان
شکر خدا حسین کمی بو گرفته ام
هر ساله مزد نوکریم آخر صفر
از دست سبز ضامن اهو گرفته ام
***
خداحافظ پیرهن سیاه ارباب
خداحافظ ای خیمه گاه ارباب
خداحافظ ای کاروان خسته
خداحافظ ای دست های بسته
خداحافظ شور و نوای ارباب
خداحافظ باغ و بهار زینب
خداحافظ دار و ندار زینب
محرم و صفر هم گذشت با تمام دلبستگی ای که به آن پیدا کرده بودیم.
دلم برایت برایت تنگ می شود برای تو که با آمدنت سخن عشق را بر زبان ها جاری کردی دل ها را به غمی زیبا سوزاندی و روح ظلم ستیزیمان را بیدار کردی.
از برکت تو خیلی چیزها بدست آوردیم هر چند قطره ای باشد از آن مقدار که باید؛
خدایا یاریمان کن آنها را تا ماه رجب و شروع یک فصل عاشقی دیگر حفظ کنیم.